جای من کجاست؟
من
سالهاست که مرده ام
قبرستان جا نیست
به احترام آیین مردم تبت
لاشه خود را
به عقاب های لاشخور میسپارم
سگها را
بی نصیب از استخوانهایم نمیگذارم
تمام
حتی سنگ قبری نیست
که بودنم را
در قبرستان
جار زند
درها همه قفل
خفه, خفه, خفقان
من, من
سیاه, سیاه
ابلیس تو
تو را با من فاصله داد
تصمیم کبرایی خواهم گرفت
که دیگر پاشنه من
بسوی خوش بینی از تو نچرخد
این قصه شب را
پایان خواهم برد
فریاد رسای تاریخ
از حالا
شنیدن دارد
خیال کردم
همه واقعیتند
نبودند
سایه ای
از بالای سرم
گذر کرد
ابر نبود
سایه پرواز جمعی مرغابیان بود
که زودهنگام کوچیدند
این سایه گفت
تالاب خشکید
وقتی چشمه امیدم
خشکید
گیره ذهنم
سفت خواهد شد و
زبانم قفل
روزانه
شاهد مرگم خواهم بود
تناسخ کم خواهد آورد
بعد از هر تولد
آه مظلوم
را خواهم فهمید
این آویز گوش من است