لالایی

لالایی

سنگ زیرین اسیاب font X_size
لالایی

لالایی

سنگ زیرین اسیاب font X_size

من 
تنهای تنها 
غربت 
 در اسارتم 
دلم 
هوای همسایه دارد 
میخواهم تنهایی ام را دور بزنم 
مرغ همسایه که گم شد 
میخواهم 
دزد آن من باشم  

۱۱

از چشمه امید

درودی آسمانی 

به تو میفرستند 

یاد تو در من 

حضور عطر باران است 

تکریم تو 

در طاغوت هم برپاست 

فراغت داغ دلی ست که 

بر جگر ماست 


آغاز 

به دست ما نیست 

کی 

شیشه 

در قاب پنجره جا گرفت ؟

فردا 

موجی 

سنگی 

شیشه را پایین خواهد آورد 

مثل آغاز 

پایان به دست ما نیست 

این تصویر بدیع را 

خدا آفرید 


جای من کجاست؟ 

من 

سالهاست که مرده ام 

قبرستان جا نیست 

به احترام آیین مردم تبت 

لاشه خود را 

به عقاب های لاشخور میسپارم 

سگها را 

بی نصیب از استخوانهایم نمیگذارم 

من 

تمام 

حتی سنگ قبری نیست 

که بودنم را 

در قبرستان 

جار زند 


درها همه قفل 

خفه, خفه, خفقان 

من, من 

سیاه, سیاه 

سیاه, سیاه 

ابلیس تو 

تو را با من فاصله داد 

تصمیم کبرایی خواهم گرفت 

که دیگر پاشنه من 

بسوی خوش بینی از تو نچرخد 

این قصه شب را 

پایان خواهم برد 

فریاد رسای تاریخ 

از حالا 

 شنیدن دارد